خسرو باباخانی «ویولنزن روی پل» را به تحریر کشید
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۷۵۰۶۵۴
ایسنا/خوزستان کتاب «ویولنزن روی پل» نوشته خسرو باباخانی در انتشارات جامجم در ۲۲۴ صفحه و با قیمت ۷۰ هزار تومان چاپ و منتشر شده است.
به گزارش ایسنا، «ویولنزن روی پل» یک اتوبیوگرافی از زندگی نویسنده و درگیری او با اعتیاد است؛ روایت سفری از ظلمت به نور. این نویسنده برگزیده کتاب سال و معلم داستاننویسی در این کتاب تجربههای خود را از اعتیاد ۳۰ ساله و سپس توفیق در ترک این بلا روایت کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کتاب از ۱۶ فصل تشکیل شده است. مولف فصل نخست را به خستگی و فصل آخر را به بهشت اختصاص داده است. فصل پانزدهم که عنوان کتاب از آن گرفته شده است ویولن زن است.
خسروباباخانی در کتاب «ویولونزن روی پل» روایت تحولی را مینگارد که روح نویسنده را از ظلمت به سوی نور کشانده است.
اعتیاد اتفاقی است که میتواند برای هر انسانی بیفتد. برای همین نگارنده این اثر از نشر جام جم، ماجرای نجات خود از این مهلکه را در ۱۶ فصل مینگارد و این امر باعث چند رشد اجتماعی موثر میشود: اول آنکه نگاه خوانندگان را به افراد گرفتار شده در این گرداب تغییر میکند. از سوی دیگر در ۱۶ فصل تحولآمیز با نامهای خستگی تا کتاب امید تولدی دوباره برای کسانی که میخواهند از دام اعتیاد نجات یابند، مهیا میشود.
از باباخانی در ایسنا:
الهام از داستان آدم و حوا برای روزگار فعلی
در بخشی از کتاب میخوانیم:
زنگ زد. همیشه با جمله «دور سرت بگردم» شروع میکرد. بعد میگفت: «خاک پاتم»، بعد میگفت: «دردت به قلبم» و چنان با خلوص میگفت و صمیمانه، که من را به رعشه میانداخت از فرط شکر و شوق.
گفتم: کجا بودی پسر خوب؟
ابراهیم گفت: گوشیام را زدند. همه شماره تلفنها پرید. آمدم شعبه ، دیدم جایتان را تغییر دادهاید. بعد هم رفتم سوئد دیگر.
با اصرار والتماس نهاردعوتمان کرد، من وطاووس را. گفت: همسرم نگار هم میآید. گفت: میرویم دربند. همان پایین یک تخت میگیریم و حرف میزنیم.
گفتم: ما سه نفرهستیم.
گفت: دور سرت بگردم، بگو صد نفر گفتم: دکتر میرلوحی هم هستند.
خسرو باباخانی شهریور ۱۳۳۸ در تهران به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در رشته ریاضی ادامه داد. از سن ۲۶ سالگی با مجلات کیهان بچهها، سوره نوجوان و سروش نوجوان همکاری کرده و در مقطعی نیز با وزارت ارشاد به عنوان داور و کارشناس همکاری داشته است. دبیری جشنوارههای سراسری داستان بسیج و مهر حوزه هنری، داوری کتاب سال جمهوری اسلامی، دفاع مقدس و جشنواره شهید حبیب غنیپور از جمله مسوولیتهای وی بودهاند.
رمان «خسرو و شیرین»، مجموعه داستان «روح مرطوب»، مجموعهای از داستانهای برگزیده پنجمین جشنواره داستان انقلاب با نام «خلسه یا طعم باروت»، مجموعه داستان «نان و آفتاب»، مجموعه بهترین داستانهای کوتاه نوجوان موسوم به «جشن از ما بهتران»، مجموعه داستانهای برگزیده ششمین جشنواره داستان انقلاب با عنوان «رویای یک عمارت فرعونی»، داستانهای کودکان و نوجوانان با نام «پیمانشکنی» و داستان بلند «گنج قلعه متروک» از دیگر کتابهای باباخانی است.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی فرهنگی و هنری کتاب داستان استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری استانی سیاسی استانی شهرستانها استانی ورزشی شهادت سردار سلیمانی زنجان استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری استانی سیاسی زن روی پل ویولن زن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۵۰۶۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه میشود
به گزارش خبرنگار مهر، رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» نوشته غزاله بزرگ زاده به زودی توسط نشر روزگار منتشر و در نماشیگاه کتاب تهران میشود. این رمان دارای داستان های فرعی از چند راوی در بازه های مختلف است.
شخصیت اصلی این رمان دختری است که حادثهای کابوسها ورنجهای گذشته را برای او زنده میکند. دختری که سرگردان است برای رمزگشایی از گذشته و اتفاقاتی که رنگ و بویی تازه به خود گرفتهاند، او را در مسیری تازه و چالشی قرار میدهند.شخصیتهای فرعی خواسته و ناخواسته پایشان به زندگی کاراکتر اصلی داستان کشیده می شود و حتی گاه راوی داستان میشوند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
با بدنی لرزان و لکلککنان جلو رفتم، تا رسیدم به آخرین قدمی که برای اولینبار پرهیبی تنها را دیدم. سرتاپا خیس عرق بودم. در حالیکه عرق از چهرهام میچکید، با بدنی لرزان و کلهای که به سختی بر گردنم بند بود، به دور و بر نگاه کردم. همهجا را همان درختان کاج پهن و قطور، نارون و بید مجنون پر کرده بودند و شعلههای مرتعش بر آنها سایه میانداختند. سرم را بالا گرفتم و شاخههای درهم تنیدهی درختان بالای سرم سقفی درست کرده بودند و از فضای خالی میانِ شاخهها آسمان را دیدم که سیاه و صاف بود و چند ستاره که گویی به من چشمک میزدند.
کد خبر 6093871 فاطمه میرزا جعفری